معنی عسس ، گزمه

حل جدول

عسس ، گزمه

شبگرد


عسس و گزمه

شبگرد


گزمه

شبگرد، عسس، میرشب

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

گزمه

گزمه. [گ َ م َ / م ِ] (ترکی، اِ) شبگرد و پاسبان شب و عسس. (ناظم الاطباء). گشتی. پلیس.

گزمه. [گ َ م َ / م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 37 هزارگزی شمال خاوری سکوهه نزدیک مرزافغانستان. هوای آن گرم و معتدل و دارای 178 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه ٔ هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

گزمه. [گ َ م َ / م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان خنافره بخش رادکان شهرستان خرمشهر، واقعدر چهارهزارگزی جنوب باختری شادکان کنار راه فرعی اتومبیل رو شادکان به آبادان. هوای آن گرم و دارای صد تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه ٔ جراحی تأمین میشود و محصول آن خرما، غلات، برنج و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی عبابافی و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه ٔ آل ابوخضر هستند. آبادی غزالی شمالی که در نزدیکی این قریه واقع است جزء این ده منظور شده. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


عسس

عسس. [ع َ س َ] (ع اِ) ج ِ عاس ّ. (منتهی الارب). ج ِ عاس است بمعنی شبگرد و حارس، آن را اسم جمع برای عاس نیز گفته اند، زیرا جمع مکسر «فاعل » بر وزن فَعَل نیامده است. (از اقرب الموارد). جمع عاس ّ است که به معنی شحنه ٔ شب باشد ودر فارسی بر مفرد اطلاق کنند. (غیاث اللغات) (از آنندراج). پاسبانان که به شب گردند. (دهار). کسی که به محافظت شهر به شب گردد. (غیاث اللغات). شبگرد. شبگردان. کوتوال. نوبتی. گزمه. داروغه. شبرو:
یکی مواجر و بی شرم و ناخوشی که تو را
هزار بار خرانبار بیش کرده عسس.
لبیبی.
از خاک سر کویت خالی نشوم یک شب
گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد.
خاقانی.
ماه سی روزه به از چارده شب
گرنه سگ نه عسسش نشناسد.
خاقانی.
شحنه ٔ شب خون عسس ریخته
بر شکرش پرّمگس ریخته.
نظامی.
بر در او گر نداری حرمتی
چون توانی رفت راه پرعسس ؟
عطار.
چون موکل آن ملایک پیش وپس
بوده پنهان گشته پیدا چون عسس.
مولوی.
اندر آن بودیم کآن شخص از عسس
راند اندر باغ از خوفی فرس.
مولوی.
هست او اندر کمین ای بوالهوس
تا نگردی فارغ از شب ای عسس.
مولوی.
اگر نیک مردی نماید عسس
نیارد بشب خفتن از دزد کس.
سعدی.
من مفلسم در کاروان گوهر که خواهد قصد کن
نگذاشت مطرب در برم چندان که بستاند عسس.
سعدی.
خونیان را بود ز شحنه هراس
شبروان را غم از عسس باشد.
سعدی.
محتسب مست و عسس هم مست و شحنه بود مست
جمله ٔ اصناف مست و کوچه و بازارمست.
اسیری لاهیجی (از آنندراج).
گر عسس کرد رها محتسبم میگیرد
تا ز کیفیت چشم تو خبر یافته ام.
طالب کلیم (از آنندراج).
- امثال:
عسس بیا مرا بگیر، همانند و به معنی: سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند: مگر من بیکارم که خودم را وارد این معرکه بکنم، عسس بیا مرا بگیر که نیست. (فرهنگ عوام). نظیر: أنت فی مثل صاحب البقره. (امثال و حکم دهخدا).
عسس را به یاددهد که مرا بگیر، این مثل را در جایی زنند که کسی از زبان خود حرفی بگوید که بدان حرف در بلا و تهلکه افتد. (آنندراج).
عسس را چو با دزد یاری بود
به گنجینه چون استواری بود؟
امیرخسرو.
عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق
شب روان را آشنائیهاست با میر عسس.
حافظ.
لقمه ٔ مردان نمی شاید به طفلی بار داد
سرّ سلطان را نشاید گفت هرگز با عسس.
مغربی.
در کشوری که دزد رفیق عسس بود
بیچاره رهروی که به خواب هوس بود.
وحید قزوینی.

عسس. [ع َ س َ] (ع مص) عَس ّ است در تمام معانی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عَس ّ شود.

فرهنگ عمید

گزمه

شبگرد، پاسبان، عسس،


عسس

پاسبان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

گزمه

آژان، پاسبان، پلیس، شبگرد، شحنه، عسس


عسس

پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب

فرهنگ فارسی هوشیار

عسس

(تک: عاس) این واژه رمن عاس است ولی در فارسی به گونه ی تک به کارمی رود از این روی آرش تک آن درپارسی آورده می شود گزیر شبگرد چوبکی از می عشق بود مستی پروانه ی من هیچ اندیشه ز شبگرد و عسس نیست مرا (صائب) (اسم) جمع عاس شبگردان پاسبانان گزمه ها. توضیح در فارسی این کلمه به معنی مفرد استعمال می شود.

تعبیر خواب

عسس

اگر بیند عسسان می گشت و عسسان مردم مصلح بودند، دلیل منفعت، اگر مفسد بودند، مضرت است - محمد بن سیرین

معادل ابجد

عسس ، گزمه

262

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری